دنیای واقعی...
هیچ گاه بشریت در تمام طول تاریخ اینقدر از واقعیت فاصله نداشته است ،هیچ گاه این اندازه گرفتار ذهن خود نبوده است .شاید آینده بدتر باشد و شبیه فیلمی باشد که خیلی وقت پیش دیده بودم .اسمش یادم نیست ولی یادم می آید ، آدمها رسیده بودند به این مرحله که لذت بردن را فقط در ذهن خود تجربه کنند و برای رسیدن به این مرحله موادی و نرم افزارهایی اختراع کرده بودند که به واسطه آنها ذهن خیال و واقعیت را تشخیص نمی داد و وارد دنیای می شد که همه پر بود از خیالات خودش اما بسیار شبیه به واقعیت .
وقتی از این دنیای مجازی فاصله میگیری و به دنبال خودت ،آن خود واقعی نه آن که باز می تواند دروغ وبی راهه باشد، راه می افتی، می بینی همه چیز رنگ دیگری دارد.
زندگی واقعی را که پی میگیری پر است از واقعیت هایی که لذت بخش است و من هماره به این حرف ایمان دارم که دین آمده است تا دنیا را لذت بخش تر کند .و وقتی که گرسنه ای اول لذت شروع می شود .چیزی که دنیای الان آن را باور ندارد این است که در نداشتن ها لذتی است که در داشتن نیست . وقتی به بچگی مان نگاه می کنیم می بینیم پر از نداشته هاست مثل همین الان ،گاهی می اندیشیم اگر طور دیگری بود حتما بهتر بود اما اگر منصف باشیم می بینیم همین نداشتن ها و دیر به دست آوردن ها آن قدر لذت بخش است که مطمئنا اگر برعکس بود دنیا شبیه یه طعم شیرینی می شد که پایان تلخی داشت .
اگر داشتن و زود رسیدن به هر چیزی در دنیا لذت بخش و شادی آور و آرامش بخش است پس چرا آنان که بیشتر دارند و راحتتر به هر آنچه که می خواهند می رسند باز هم نمی ایستند تا از آن لحظه لذت ببرند و همواره به دنبال آینده و تبدیل لحظات خود به لحظات خوشند؟
همیشه به این اندیشیده ام که هر چند گاهی فکر می کنم داشتن آدم را راضی تر می کند اما آنان که همان چیزهایی را دارند که من آرزویش را دارم ،چرا خوشبخت نشده اند و آرزو هایشان کم نشده که هیچ شکل تازه تر و رنج آورتری گرفته است ؟
آدمی که آرزویش داشتن یک خانه کوچک و نقلی بوده ،با تغییراتی در زندگی اش حال با داشتن چند ویلا و ماشین و سفر خارج باز هم راضی نیست و می خواهد .
عطش سیری ناپذیر انسان ها برای به دست آوردن ستودنی است اما تفاوت انسان ها نه در این حس که در تعیین هدفی است که برایش تشنه اند .
وقتی گرسنه ای خیال می کنی همه چیز بوی دیگری دارد تا به حال بویی خوش بوتر از غذاها در حین گرسنگی به آدمی دست نداده است و همه به این اعتراف دارند اما در هنگام سیری باید خیلی غذای خاص با بوی خاصی باشد تا حس کنیم بویش خوب است .
انسان برای لذت بردن آفریده شده است اما انسان ها در این برهه از زمان دیگر لذت نمی برند ،نه از زنده ماندنشان ،نه از مردنشان .
برخلاف همه آنچه که به خود تلقین می کنیم ما آدمهایی هستیم که در عین داشتن هزار و یک چیز ، باز هم بدون لذتیم . تفاوتی هم میان آن که دارا است و آنکه خود را ندار می بیند وجود ندارد. ما از درون برای لذت بردن تهی شده ایم و چشم به بیرون دوخته ایم و اینجا همان نقطه ای است که انسان پر می شود از آرزوهایی که دست یافتن یا نیافتنش خیلی به حالمان تفاوتی نمی کند چرا که باز هم راضی مان نمی کند.
- ۹۵/۰۳/۲۴