نسیما

لحظه دیدار نزدیک است...

پنجشنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۳:۳۵ ب.ظ

لحظه دیدار نزدیک است

باز من دیوانه ام مستم

باز می لرزد دلم دستم

 

.

.

می گوید اردیبهشت تنها ماهی است که طلب یار می کنم ،می گوید اردیبهشت آدم را عاشق می کند.

ایستاده ام میان باغ و به تو می اندیشم ،به لحظه دیدار.

باد که می پیچد میان درختان گردو و سرکشانه خود را به دور درختان بادام حلقه می کند ،یاد اردیبهشت درون قلبم می ریزد.

گلهای سفید همه جا روییده اند و با زمینه ملایمی از گلهای آبی تزیین شده اند.اینجا پر شده از گلهای زرد بومادران که تابستان ها شعله آفتاب را منعکس می کند اما این موقع از سال زردی دلپذیری دارد.

باغ پر شده از گل های خاکشیر و سبزی این گیاه زیبا که نامی بهتر را می توانست پذیرا باشد اگر اولین کسی که آن را می دید یک عاشق بود نه یک طبیب.

وزش باد روی تپه های روبه رو و  خم شدن گاه و بی گاه گندم زارهای دور دست ،آنقدر زیبا و وحشی است که نه می توان به تصویرش کشید و نه از آن سخن گفت.چه اینکه تصویر هیچ گاه واقعیت را به همراه ندارد و گنگ است و حتی همان لحظه هم نیست و از این روست که مدت هاست عکاسی را کنار زده ام و به همان ذهن فراموشکار خود تکیه داده ام.

نشسته ام میانه باغ و به جیغ شادمانه دخترکان بازیگوش این باغ گوش می سپارم،می دوند و جیغ می کشند و شاد از برخورد باد به موهای رها شده شان ،بی هیچ دغدغه ای لبخند می زنند.

دخترک بازیگوش این روزهایمان هم مثل همیشه هست و می دود و باورش نمی شود که این باغ همین روزها او را دارد و بقیه اش می ماند برای روزهایی که کوتاه است و بدون ماندن و نگاه کردن .

اردیبهشت است و نگاه عاشقانه خدا بر زمین .

  • نسیما ...

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی