برای ترک خیلی کارها بهانه لازم است. من هم بهانه هایم را داشتم وقتی که رفتم ،وقتی که با همه دو دلی هایم ،شک هایم و تردیدهایی که بود آرام کرکره سرک کشیدن به آنجا را کشیدم پایین و هنوز هستم.
فکر می کنم گاهی میشود انسان آداب و ترتیب خاصی قرار می دهد برای انجام کارهایش و بعد گرفتار همان آداب های دست و پاگیر خودش می شود. و فکر می کند که چه اتفاقی افتاده است که بعد از این همه مدت نتوانسته کاری را انجام دهد.
کمی خسته و بیهوده و بی هدف شده ام .باید فکری کرد و اقدامی .
من هنوز دارم به فردا می اندیشم.فردایی نیامده و شاید هرگز نخواهد آمده.
دلم برای روزهای امروزی ام تنگ شده است. دلم برای الانم ،برای همین ثانیه ها که می روند و سرازیر می شوند به اوقات مرده زندگی تنگ می شود.دلم می خواهد بیرون بیایم از زیر آب، دلم تماشای ساحل می خواهد.
دلم نگاه زیر باران رفته می خواهد.دلم دیدن عشق با چشمان پرمهر می خواهد.دلم دوباره عاشق شدنت را می خواهد. عشق می خواهم.
عشق می خواهم.
- ۰ نظر
- ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۴۸